جدول جو
جدول جو

معنی تیمار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تیمار کردن
با شال و قشو بدن اسب را مالش دادن و تمیز کردن، محافظت کردن، پرستاری کردن
تصویری از تیمار کردن
تصویر تیمار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تیمار کردن(اُ/اُمْ می بُ دَ)
پرستاری کردن. (از ناظم الاطباء). تعهد و غمخواری و حراست و مواظبت حال کسی کردن. توجه و مراقبت کردن ازکسی یا بیماری یا چیزی: و چون او نیز از دنیا برفت پسر او احمدخان پادشاه شد. این شمس آباد راتیمار نکرد تا خراب شد. (تاریخ بخارا ص 35). خاندانهای بزرگ قدیم را تیمار کردی و مردمان اصیل را نیکو داشتی هم از عرب و هم از عجم. (تاریخ بخارا ص 70).
یکی عاطفت سیرت خویش کرد
درم داد و تیمار درویش کرد.
سعدی (بوستان).
، با شال و قشو، بدن اسب و دیگر ستور را مالش دادن. (ناظم الاطباء). با شانه، یعنی پشتخوار یا قشو، گرد و موی زاید را از تن اسب و استر و... گرفتن. قشو کردن. مالیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تیمار کردن
پرستاری کردن
تصویری از تیمار کردن
تصویر تیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تیمار کردن
پرستاری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن، خدمت کردن، غم خواری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیار کردن
تصویر تیار کردن
آماده ساختن، مهیا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ خوَرْ / خُرْ دَ)
درست و آماده و مهیا کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مهیا کردن و حاضر کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به تیار شود
لغت نامه دهخدا
(اُ/اُمْ می بَ دِ نِ شَ تَ)
غم خوردن. اندوه بردن:
چه باید رفته را اندوه خوردن
همان نابوده را تیمار بردن.
(ویس و رامین).
مرا که دانش از آغاز خویشتن نبود
چه دانم از پس انجام چون برم تیمار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوار کردن
تصویر بیوار کردن
اجابت، قضا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
از خواب برخیزانیدن، آگاه کردن هوشیار کردن متنبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غمخواری کردن تعهد کردن محافظت کردن ازکسی، خدمتت کردن پرستاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمارخوردن
تصویر تیمارخوردن
غمخواری کردن تعهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آماده کردن، حاضر کردن، فراهم کردن، مهیا کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
جعل المرضى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
Sicken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
rendre malade
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
ammalare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
بیمار کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
заболевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
krank machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
хворіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
chorować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
使生病
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
অসুস্থ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
enfermar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
kuugua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
hastalandırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
병들게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
病気にする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
לגרום לחולי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
adoecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
membuat sakit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
ทำให้ป่วย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
ziek maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
बीमार करना
دیکشنری فارسی به هندی